در تداول، از میان بشدن. مردن. بی فایدتی تلف شدن. مردن نه برای مقصدی. (یادداشت مؤلف) ، نه به موقع خویش صرف شدن مال. بیهوده خرج شدن. به مصارف بیهوده به کار رفتن. (یادداشت مؤلف)
در تداول، از میان بشدن. مردن. بی فایدتی تلف شدن. مردن نه برای مقصدی. (یادداشت مؤلف) ، نه به موقع خویش صرف شدن مال. بیهوده خرج شدن. به مصارف بیهوده به کار رفتن. (یادداشت مؤلف)
شیفته شدن: فاعل آن سرخ و زرد کیست چه گوئی ای شده بر قول خویش واله و مفتون. ناصرخسرو. گاه بر فرزندگان چون بیدلان واله شویم گه ز عشق خانمان چون عاقلان پژمان شویم. سنائی. آن رسول اینجا رسید و شاه شد واله اندر قدرت اﷲ شد. مولوی. عالمی شد واله و حیران و دنگ ز آن کرشمه و زآن دلال نیک شنگ. مولوی. کس نماند که به دیدار تو واله نشود چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی. سعدی. باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری واله شود کبک دری طاوس شهپر برکند. سعدی
شیفته شدن: فاعل آن سرخ و زرد کیست چه گوئی ای شده بر قول خویش واله و مفتون. ناصرخسرو. گاه بر فرزندگان چون بیدلان واله شویم گه ز عشق خانمان چون عاقلان پژمان شویم. سنائی. آن رسول اینجا رسید و شاه شد واله اندر قدرت اﷲ شد. مولوی. عالمی شد واله و حیران و دنگ ز آن کرشمه و زآن دلال نیک شنگ. مولوی. کس نماند که به دیدار تو واله نشود چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی. سعدی. باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری واله شود کبک دری طاوس شهپر برکند. سعدی
گوش و بینی بریده شدن: نعوذ باﷲ اگر زان یکی شود مثله ز حرص حمله بود همچو جعفر طیار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 277). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روا نداشتی مثله نشدی. (کلیله و دمنه). و رجوع به مثله شود
گوش و بینی بریده شدن: نعوذ باﷲ اگر زان یکی شود مثله ز حرص حمله بود همچو جعفر طیار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 277). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روا نداشتی مثله نشدی. (کلیله و دمنه). و رجوع به مثله شود
چفتیدن. خمیده شدن. کوژ شدن. منحنی شدن. خم شدن پشت یا قامت: که من چفته شدم جانا و چون چوگان فروخفتم گرم بدرود خواهی کرد بهتر رو که من رفتم. دقیقی (از فرهنگ اسدی). چون موی شدم لاغر و چون زر شده ام زرد چون چنگ شدم چفته و چون زیر شدم زار. فرخی. شد تیره همچو موی تو روی چوماه تو شد چفته همچو زلف تو سرو روان تو. سنائی. زرد شده ناچشیده شربت عشق چفته شده ناکشیده فرقت یار. رشید وطواط. رجوع به چفته و چفته کردن و چفتیدن شود
چفتیدن. خمیده شدن. کوژ شدن. منحنی شدن. خم شدن پشت یا قامت: که من چفته شدم جانا و چون چوگان فروخفتم گرم بدرود خواهی کرد بهتر رو که من رفتم. دقیقی (از فرهنگ اسدی). چون موی شدم لاغر و چون زر شده ام زرد چون چنگ شدم چفته و چون زیر شدم زار. فرخی. شد تیره همچو موی تو روی چوماه تو شد چفته همچو زلف تو سرو روان تو. سنائی. زرد شده ناچشیده شربت عشق چفته شده ناکشیده فرقت یار. رشید وطواط. رجوع به چفته و چفته کردن و چفتیدن شود